نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

یه مسابقه وبلاگی قشنگ

سلام دوستای از گل بهترم...خوبید همتووووووووووووووون؟؟؟؟؟؟ امیدوارم که همیشه همیشه خوبو خوشو سلامت باشید. ما از طرف بهترین دوستم مام پارسا به یه مسابقه قشنگ وبلاگی دعوت شدیم که توش چند تا سوال خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی قشنگ داره که باید جوابای خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی قشنگتر به این سوالا بدیم. حالا با اجازه شما میریم سراغ مسابقه: 1- بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ ترس از خشم خدا و آه مادر 2-اگر 24 ساعت نامرئی میشدی،چیکار میکردی؟ اگه نامرئی بشــــــــــــــــــــــــــــــم؟ نمیدونم!..آهااااااا،خیلی دلم میخواد وقتی که نامرئی شدم وقتی کسی باها...
13 خرداد 1392

روزهای شیرین زندگی

سلااااااااااااااااااام     سلااااااااااااااااااام به دوستای نازنینم،به دوستای مهربونم،خوبید؟خوشید؟دلم خیلی براتون تنگ شده بود...خیلی وقت بود که نتونستم بیام اینجا،به خونه دل عزیزتر از جانم.ولی حالا خییییییییییلی خوشحالم که تونستم فرصتی به دست بیارمو بیام به مهمونی،به خونه مهربونی،به کلبه آسمونی. سلام نفسم،عمرم،عشقم،قلبم...خدارو هزار بار شکر میکنم که دوباره اومدم اینجا...اومدم که دوباره با تمام وجودم،یکی از روزهای شیرین زندگیتو تو این دفتر خاطراتت بنویسم تا این روز به یاد موندنی برای همیشه تو تاریخ زندگیت ثبت بشه. عاششششقتم پسرم برای همیشه حالا بریم به اصل ماجرا...
7 خرداد 1392
1